من بیش از 125 کشور را بازدید کرده ام و به هر هفت قاره جهان رفته ام با اینکه نابینا هستم و چیزی را نمیبینم ...
نام من تونی جایلز است . من کاملا نابینا هستم و به شدت ناشنوا ، اما به تنهایی در جهان سفر می کنم. من اهل جنوب غربی انگلیس هستم.
من با یک بیماری نادر چشمی به دنیا آمدم می تونستم شکلها و سایه ها را ببینم از کودکی بسیار حساس به نور بودم اما وقتی 8 – 9 سالم شد حساسیت نوری ام کاهش پیدا کرد. وقتی 16 سالم شد فرصتی پیدا کردم که به ایالت ها بروم. و خیلی هیجان زده شدم این چیزی بود که واقعا دوست داشتم ، من عاشق ماجرا جویی و نا شناخته ها هستم. با خودم فکر کردم که چقدر خوب میشه تا آخر عمر سفر کنم و کشورهای مختلف را ببینم.
برای اینکه بتونم شواهد واقعی از اینکه توی اون کشورها بودم را داشته باشم سعی کردم هرجایی که می روم عکس بگیرم. واقعا سرگرم کننده و جالبه برای عموم مردم که شخصی را که نابیناست در حال گرفتن عکس ببینند. احساس سردر گمی می کنند و به نظرمن این خیلی جالبه!
مردم با خودشان فکر می کنند که چطور میشه با این که نابینا باشی به کشور های مختلف سفر کنی؟ و چطور میشه از همه جای این کشورها بازدید کنید؟
من یکسری نقشه های مختلف روی دیوارهایم دارم بنابراین راجع به هر کشوری که به آن سفر می کنم تصور خوبی پیدا می کنم. مثلا بیروت ، اون در کنار ساحل هستش. من سعی می کنم در مورد کشوری که می خواهم به آنجا سفر کنم حسابی تحقیق کنم. برای این کار از اینترنت کمک می گیرم، وارد اینترنت می شوم و سپس در مورد هر شهر و هر آنچه که می خواهم بازدید کنم جستجو می کنم مثلا موزه ها ، کلیساها و یا مساجد و ...
سعی می کنم مکانهایی را پیدا کنم که راهنمای صوتی هم داشته باشند. از نظر بازدید بدیهی است که به عنوان یک نابینا قصد سفر برای دیدن کشوری را ندارم.من علاقه و توانایی برای دیدن چشم اندازهای زیبا ندارم بنابراین قاعدتا نیاز به این دارم که در مکانها راه بروم و با جو اونجا آشنا بشم و اونجارو لمس کنم. هر جا که می روم به مردمی که به من کمک می کنند اعتماد می کنم.
مشخصه که خیلی از کشورهایی که به آنها سفر می کنم انگلیسی زبان اولشان نیست. بنابراین از کارمندان خواهش می کنم مکانهایی که می خواهم بروم را به زبان خودشان یادداشت کنند. وقتی با مردم ملاقات می کنم نام ها را که به زبان خودشان نوشته شده به آنها نشان می دهم و آنها به من کمک و راهنمایی می کنند. تا به آن مکانها بروم. مردم از من می پرسند، آیا همه مکانهایی که رفتی یکسان بودن؟ چون آخه تو نمی تونی ببینی و هر شهر و شهرک و کشوری متفاوت هستش با دیگری ...
چیزی که در مورد سفر خیلی دوست دارم حرکت و بدست آوردن هستش . مثلا اینکه از یک مکان به مکان دیگر رفتن این یک چالش جالب برام هستش. بنابراین هنگامیکه به مقصد می رسم و مکانی که دنبالش بودم را پیدا می کنم این برای من یک دستاورد بزرگ است . درست به همین خاطره که من سفر می کنم. واقعا دلیل اصلی و نهایی همه سفرهای من همینه!